یعنی از دیشب که گلی جانم تشریف آوردن دارم بلاانقطاع به خودم انرژی میرسونم . کشته شدم والله ...
حالا دچار بی حوصلگی هم شدم اعصاب هم ندارم . یه سری برنامه هامون هم بهم ریخته خوب همش دلیل نیست که من دمر بیفتم روی غذاها ؟!؟! بعد یه سری هم هستن که با توجه به شناخت قبلی که از من دارن توقعشون هست که من همه برنامه هام رو برای اونا بهم بزنم. آدمای نزدیکم هم هستن ها خیلی نزدیک! بعد این منو عصبی تر میکنه و خوب غذاها رو هم خوشمزه تر لابد!!!
ای داد بیداد.نبینم نانازی بی حوصله.منم تو همون دورانم واینکه این اطرافیان نزدیک که توقع دارن هم قربونشون برم.منم درگیرشونم باز خوبه تو مهمونی فعلا دستشون کلا ازت دوره .
بعد نکن با خودت.یعنی حیف اون باشگاه ورژیم ها واینا میشه.رفتی کلاس ورزش ثبت نام کنی؟
سفر به هم خورد برنامه بذاریم؟می خواید امروز برنامه بذاریم؟